از جامه برآوردن. برهنه کردن. - لخت کردن کاروان، ستدن دزد همه اموال آنان را به ستم. گرفتن قاطع طریق همه چیز کاروانی را تا جامه های تن او را. ربودن دزد جامه و کالای کاروان را
از جامه برآوردن. برهنه کردن. - لخت کردن کاروان، ستدن دزد همه اموال آنان را به ستم. گرفتن قاطع طریق همه چیز کاروانی را تا جامه های تن او را. ربودن دزد جامه و کالای کاروان را
سیلی زدن. (از تحفۀ اهل بخارا). زدن: هرگاه که گشنه یا تشنه می شده اند به مقابر اهل اﷲ میرفته اند و آن گرز را لاینقطع بر آن قبور میزده اند که مرا نان و آب ده... یک نوبت... پیش از آنکه به آن محل (مقابر اهل اﷲ) برسند آن بزرگ (صاحب قبر) بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و می آید که ما را لت کند. (مزارات کرمان ص 132). فرمود تا عبدالرحمن را بزدند و چندان لت کردند چنانکه بیفتاد گفتی جان در قالب نداشت. (ترجمه اعثم کوفی ص 129)، مضروب کردن یعنی زدن مهره در نرد و شطرنج. - لت کردن سویق، آشوردن آن: سویق حاف، پست لت ناکرده. - لت کردن ورق (در اصطلاح چاپخانه) ، یک صفحه کردن ورق
سیلی زدن. (از تحفۀ اهل بخارا). زدن: هرگاه که گشنه یا تشنه می شده اند به مقابر اهل اﷲ میرفته اند و آن گرز را لاینقطع بر آن قبور میزده اند که مرا نان و آب ده... یک نوبت... پیش از آنکه به آن محل (مقابر اهل اﷲ) برسند آن بزرگ (صاحب قبر) بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و می آید که ما را لت کند. (مزارات کرمان ص 132). فرمود تا عبدالرحمن را بزدند و چندان لت کردند چنانکه بیفتاد گفتی جان در قالب نداشت. (ترجمه اعثم کوفی ص 129)، مضروب کردن یعنی زدن مهره در نرد و شطرنج. - لت کردن سویق، آشوردن آن: سویق حاف، پِسْت ِ لت ناکرده. - لت کردن ورق (در اصطلاح چاپخانه) ، یک صفحه کردن ورق
سیلی و چک خوردن. کوفته شدن به لگد. (آنندراج) ، ضعیف و لاغر شدن. هزال مفرط پیدا کردن. - لت خوردن بچۀ شیرخوار یا مریض، بواسطۀ نرسیدن شیر یا غذا ضعیف شدن. به علت کم شیری مادر یا دایه ضعیف شدن طفل: از دیر و زود شیردادن بچه لت میخورد، ضعیف میشود. چون به بچه شیر بموقع ندهند یا کم دهند بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود: دو وعده که شیر بچه پس افتاد بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود. - لت خوردن باغ یا درختان باغ، برای نرسیدن آب در موقع خود، پژمردن آن. - لت خوردن کار، برهم شدن کار: دل گر از سینه رودکار غم از وی مطلب لت خورد کار چو کاسب ز دکان برخیزد. ملاطغرا. - لت خوردن مهره، مضروب شدن آن. زده شدن مهره: لت خورد ز خال سپهش مهرۀ گردون نقش مه و خورشید در این پرده چه باشد. ملاطغرا
سیلی و چک خوردن. کوفته شدن به لگد. (آنندراج) ، ضعیف و لاغر شدن. هزال مفرط پیدا کردن. - لت خوردن بچۀ شیرخوار یا مریض، بواسطۀ نرسیدن شیر یا غذا ضعیف شدن. به علت کم شیری مادر یا دایه ضعیف شدن طفل: از دیر و زود شیردادن بچه لت میخورد، ضعیف میشود. چون به بچه شیر بموقع ندهند یا کم دهند بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود: دو وعده که شیر بچه پس افتاد بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود. - لت خوردن باغ یا درختان باغ، برای نرسیدن آب در موقع خود، پژمردن آن. - لت خوردن کار، برهم شدن کار: دل گر از سینه رودکار غم از وی مطلب لت خورد کار چو کاسب ز دکان برخیزد. ملاطغرا. - لت خوردن مهره، مضروب شدن آن. زده شدن مهره: لت خورد ز خال سپهش مهرۀ گردون نقش مه و خورشید در این پرده چه باشد. ملاطغرا
سیلی زدن تپانچه زدن: ... آن بزرگ بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و میظید که مارا لت کند، زدن مهره در نرد وشطرنج مضروب کردن، یا لت کردن سویق. بهم زدن آرد آشوردن آن
سیلی زدن تپانچه زدن: ... آن بزرگ بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و میظید که مارا لت کند، زدن مهره در نرد وشطرنج مضروب کردن، یا لت کردن سویق. بهم زدن آرد آشوردن آن